رادوينرادوين، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره
رونیارونیا، تا این لحظه: 5 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

خاطرات عزيز دل مامان و بابا

خوشبختی برای من است چون آنان که دوستشان دارم کنارم هستن

جلسه پايش سه ماه بهار

سلام عزيز دلم  جون مامان كه تو اين روزا وقتي مي بينمت دلم برات ضعف ميره  از بس جيگر شدي يعني مي شد مي خوردمت  عاشقتم كه ميري بازي مي كني و يهو خودتو به من مي رسوني و بغلم ميكني و يه بوس انرژي بهم ميدي. اين هفته بعد دو هفته دوباره رفتي مهد و من همش نگران بودم كه نكنه اذيت بشي كه خدا را شكر بر خلاف تصور من  ان قدر دلتنگ شده بودي كه از رفتن دوباره مهد شاد بودي. اين هفته يك شنبه هم تو مهد جلسه پايش داشتي كه خدا را شكر تمام فاكتور هاي رشديت همه خوب بود و هيچ مشكلي نداشتي . نمونه كارهات و نقاشي و خلاقيت و كادرستي هات رو هم بهم دادن و آوردم خونه و برات همه رو نگه مي دارم كه براي بعد كه بزرگ شدي خاطره داشت...
30 خرداد 1395

پايان 34 ماهگي پسرم

سلام گل پسرم  خوبي عشق مامان روزهاي پاياني 34 ماهگيت رو با دستي شكسته و بدني بيمار با هم سپري كرديم.  اين ماه هم تموم شد. و خوشحالم كه پسرم بزرگ داري ميشي و تنها دو ماه ديگه مونده تا جشن تولد سه سالگيتو جشن بگيرم. اميدوارم هميشه سلامت باشي و گل خنده روي لبات باشه  عزيز دلم ، من و بابا خيلي دوست داريم. ...
21 خرداد 1395

جشن رنگ قرمز در مهد كودك

سلام گل پسرم  عشق مامان امروز تو مهد جشن رنگ قرمز داشتيد و من هم لباس قرمز و ميوه قرمز (هلو) و ژله قرمز و ماشين قرمزتو برات گذاشتم. اميدوارم اين رنگ خوب ياد بگيري  آخه عشق مامان  تا الان تو مهد جشن رنگ نارنجي و سبز رو هم تو مهد داشتيد كه البته تو دقيقا سبز و نارنجي رو برعكس هم مي گي. گل پسرم عاشقتم . هميشه شاد باشي و موفق
9 خرداد 1395

حضور درآرايشگاه بدون گريه

سلام جوجه طلايي  عشق مامان ، بلايي نفس مامان امروز صبح بابا رفت آرايشگاه و موهاشو كوتاه كرد و تا از در اومد تو سريع عكس العمل نشون دادي كه موهات كو ؟؟؟ آرايشگاه رفتي ؟؟؟ گريه كردي ؟؟ و قرار شد عصر تو رو هم ببريم آرايشگاه . وقتي رسيديم آرايشگرت نبود و مجبور شديم كمي منتظر بمونيم و چه بهتر كه تو با محيط دوباره آشنا مي شدي. وقتي آرايشگر رسيد تو داشتي كيك مي خوردي و گفت اجازه بديد كه كيكش تموم بشه و رفت بيرون و بابا هم رفت دنبالش تا ماشيني رو كه همرامون آورده بوديم كه بهت جايزه بده رو به اون بده . بعد جايزه گرفتن ماشين گل از گلت شكفت و آقاي آرايشگر رفت تخته كوچيك رو آورد و روي صندلي گذاشت و من دل تو دلم نبود كه چي مي خواد ...
6 خرداد 1395
1